حکومت امیرمؤمنان :
پس از آن که عثمان به خاطر خلاف های کارهای فراوانش، و تشدید حکومت عربی در برابر حکومت اسلامی که بخش عمده آن با طرح عمر پایه گذاری شده بود، و مسلط کردن بنی امیه بر مردم و واگذاری پست های کلیدی به آنان به دست اصحاب پیامبر و مردم ناراضی و خشمگین کشته شد، مردم برای بیعت با امیرمؤمنان هجوم کردند، و حضرت حجت را بر خود تمام دید، به ناچار حکومت را پذیرفت.
امام به دو کار بسیار مهم و اساسی همت گماشت، بیرون راندن هواپرستان از بدنه حکومت، و واگذاری پست ها و مقام ها به دست اهل دیانت و عدالت.
اولین و آخرین هدف امام از قبول حکومت فرو ریختن حکومت عربی و دولت سلطنتی، و بپاکردن حکومت اسلامی بود، تا سفره ظلم برچیده شود، و بساط عدالت گسترده گردد.
قانون اساسی حکومت او قرآن، و محصولات وحی، و روش انبیاء و سنت پیامبر، و نتایج دانش و بینش و بصیرت خود او بود.
پیش از او جز اندک مدتی در زمان سلیمان مردم مزه عدالت را نچشیده بودند، و بعد از او هم تاکنون رخساره زیبای عدالت در حکومت ها دیده نشده است.
روش حکومت او همان است که در عهد نامه مالک اشتر به تفضیل بیان کرده، که متأسفانه مفاد آن تاکنون از طرف هیچ حکومتی به اجرا گذاشته نشده!
او وقتی زمام حکومت را به دست گرفت جز اجرای حق و عدالت در نظر نداشت، او از احدی در حکومتش حساب نمی برد، و با کسی روی دربایستی نداشت، قلدران در زمان حکومت او به اجرای قدرتشان طمع نمی کردند، و ضعیفان از رسیدن به حقشان دلسرد و مأیوس نبودند.
او در حکومتش جز جلب خوشنودی و رضای خدا را نظر نداشت، زور نگفت، و اعمال زور نکرد، قدرتش ضامن امنیت، آزادی، رفاه، و خیر دنیا و آخرت مردم بود، هزاران افسوس که مردم داخل کشور قدر دان آن حکومت حکیمانه و دولت صد در صد اسلامی نبودند، سه جنگ ظالمانه برضد او بپا کردند، و با او به گونه ای رفتار نمودند که بارها مرگش را از خدا خواست.
جملی ها که سرانشان چهره ای حق به جانب داشتند، و صفینی ها که در مکر و حیله و مشتبه کردن حق به باطل از روباه مکارتر بودند، و نهروانی ها که دچار جهل مرکّب و کج فهمی شدید از دین بودند، مزاحمت های فراوانی برای او به وجود آوردند، او را راحت نگذاشتند ا دریای بی ساحل علمش را از آسمان قلبش هم چون باران بهاران بر مردم کره زمین ببارد، و پرونده دانش را در هر زمینه ای باز کند، و به او مهلت ندادند تا طعم عدالت را در پنج قاره فراگیر کند، و انسان را از مفاسد نجات داده به ساحل صلاح و سداد و کرامت برساند.
با این همه در آن وقت کم و زمان اندک، و مدت محدود بهترین الگو و سرمشق را برای حکومت بر مردم رقم زد، و آنچنان در مملکت داری حجت حق را بر حکومت ها تا قیامت تمام کرد که برای هیچ حاکم و کارگزار، استاندار و فرمانداری در پیشگاه حق در عرصه قیامت جای عذری باقی نگذاشت.
نمونه هائی از عدالت و قسط در حکومت و روش امیرمؤمنان
در سال هشتم هجری که شهر مکه به دست با کفایت پیامبر اسلام و اهل ایمان فتح شد، و بیت رب از معبودان باطل خالی گشت، رسول خدا برای نابود کردن بت پرستی و ویران کردن بت خانه های اطراف شهر مکه، برای هدایت مردم جمعیت های تبلیغی گسیل داشت.
گروهی به فرماندهی خالدبن ولید برای ارشاد قبیله جذمیة بن عامر به سرزمین آنان رفت، ولی برخلاف فرمان پیامبر اسلام که دستور داده بود از هر گونه خون ریزی، جنگ، و درگیری اجتناب شود، خالد با ترفند و حیله قبیله را خلع سلاح کرد و عده ای را کشت، پیامبر اسلام کار خلاف شرح و اخلاق ظالمانه خالد را محکوم و امیرمؤمنان را برای رسیدگی به آن جنایت سنگین به سوی قبیله فرستاد.
امام هنگامی که به منطقه بنی جذمیه رسید دیه شرعی و قانونی همه مقتولان را پرداخت، و دیه مجروحان را نیز به آنان عنایت فرمود، و همه خسارت های مالی را جبران کرد، سپس قیمت چیزهای کم ارزش و حتی کاسه های چوبینی که برای آب خوردن سگ ها به کار گرفته می شد پرداخت، آنگاه به آنان خطاب فرمود:
ممکن است در این حادثه اموالی از شما تلف شده باشد که از آن ها غفلت دارید، لذا مبلغ دیگری را به همین منظور به آنان پرداخت تا به زیان دیدگان داده شود.
چون با نیروی اعزامی به محضر پیامبر بازگشت، رسول خدا از آن معدن کرامت و انسان عادل و عدالت پیشه استقبال نمود و همه کارهای او را نسبت به قبیله بنی جذمیه ستود و خالدبن ولید را سرزنش و از اعمال او در پیشگاه حق بیزاری جست. «1» امیرمؤمنان در اجرای حق، و برقراری عدالت نسبت به کسی حتی نزدیک ترین اقوامش اغماض و سهل انگاری نداشت.
علی بن ابو رافع وزیر دارائی حکومت امیرمؤمنان می گوید: در میان اموالی که به عنوان بیت المال از بصره به کوفه منتقل شد گردنبند طلائی وجود داشت، یکی از دختران امام در روز عید قربان آن را به مدت سه روز به شرط عاریه مضمونه مردوده از من گرفت، وقتی امام از این مسئله خبر یافت فریاد زد هر چه زودتر ابو رافع را نزد من حاظر کنید!
امام به او فرمود: تو در مقام خیانت به مسلمانان هستی!
عرضه داشتم: یا امیرالمؤمنین پناه به خدا که من به مسلمانان خیانت کنم!
فرمود با چه دلیلی و به چه حقی گردنبندی را که متعلق به همه مسلمانان است بدون اذن من و آنان به دختر من واگذار کردی؟!
گفتم: او دختر شماست و من به عنوان امانت مضمونه و مردوده آن را به مدت سه روز به او تحویل دادم، و خود نیز از مال خود آن را ضمانت کردم، و متعهدم که آن را سالم و صحیح به بیت المال بازگردانم.
فرمود همین امروز گردن بند را به جایش برگردان و هشدار که چنین کاری دوباره تکرار شود، که در صورت تکرار تو را به شدت تنبیه می کنم و این را هم بدان اگر فرزندم بدون قید عاریه مضمونه مردوده آن را برده بود نخستین زن هاشمی بود که دستش را قطع می کردم.
ابو رافع می گوید: هر چه زودتر آن امانت را پس گرفته به خزانه دولت بازگرداندم. «2» معاویه در حدود بیست و سه سال پیش از حکومت امیرمؤمنان از جانب عمر و عثمان استاندار شام بود، وقتی مهار حکومت در دست الهی امیرمؤمنان قرار گرفت او را از آن مسئولیت عزل نمود، معاویه در ضمن نامه ای به امیرمؤمنان نوشت:
«قد کنت سألتک الشام علی ان تلزمنی لک بیعة وطاعة فابیت ذلک عنی:»
من از تو خواستم که حکومت بر شام را برای من بگذاری، تا من نیز اطاعت خود را از تو گردن گیرم و از مردم این منطقه برای تو بیعت بگیرم ولی این مطلب را از من نپذیرفتی.
گروهی از یاران و اصحاب حضرت از امیرمؤمنان درخواست نمودند که برای مدتی معین معاویه را در فرمان روائی بر شام مهلت دهد، آنگاه که حکومت حضرت تثبیت شد او را عزل کند، حضرت در پاسخ خواسته یارانش فرمود:
«اتأمرونی ان اطلب النصر بالجور فیمن ولیت علیه؟»
آیه به من دستور می دهید از راه ستم کردن بر کسانی که زمامدار آنان شده ام یاری بخواهم؟ «3» آیا چینن حاکم عادل و چنین حکومتی را در جهان امروز سراغ دارید، آیا حاکمی حاضر است اطرافیان و اقوام و دوستانش را که در بدنه حکومت او به ستم گری و غارت بیت المال مشغول است معزول نماید و به جای آنان مردمی متعهد، با تقوا و عاشق عدالت قرار دهد؟!!
نجاشی عاشق و خدمتگذار امیرمؤمنان در ماه مبارک رمضان شراب خورد و بدمستی کرد، امام به دستگیری او همت گماشت، و هشتاد تازیانه به عنوان حدّ شرابخواری به او زد، و سپس وی را به زندان انداخت، و فردای آن روز بیست تازیانه دیگر به او زد!
چون از علت بیست تازیانه از او پرسید فرمود این تعداد به کیفر شکستن حرمت ماه رمضان بود.
طارق بن عبدالله که از بستگان نجاشی بود خدمت امام عرضه داشت، ما تصور می کردیم نزد تو از مکانت و جایگاه خاصی برخورداریم و با مخالفان شما تفاوت داریم، کار امروز شما درباره نجاشی ثابت کرد که دوست و دشمن در مسئله حدّ و کیفر نزد تو مساوی هستند و ما مجبوریم برای حفظ آبرو به معاویه بپیوندیم، حضرت فرمود ای برادر بنی نهد نجاشی شراب نوشید و او یکی از مسلمانان است و کیفرش همان بود که چشید.
آری حاکم موحد و مسئول و با تقوا در چنین اموری تبعیض قایل نیست، همه را در اجرای عدالت مساوی می نگرد و در این زمینه اهل ملاحظه و تعصب قبیله ای نیست.
امام به طور شگفت آوری پای بند به قانون حق بود، و از اجرای آن در زمان قدرت و حکومتش تحت هیچ شرطی امتناع نداشت، او ضابطه می شناخت نه رابطه، ضابطه را زمینه اجرای عدالت می دانست و رابطه را سبب دوری از حق.
اهل تقوا و امانت و زهد و تعهد را در حکومتش به کار می گماشت و از انتخاب کسانی که لیاقت و شایستگی نداشتند جداً پرهیز می کرد، و هنگامی که احساس می کرد صاحب منصبی فاقد شرایط لازم است بدون معطّلی او را از کار برکنار می کرد.
او با صدای رسا اعلام می کرد:
«ایها الناس ان احق الناس بهذا الامر اقواهم علیه و اعلمهم بامرالله فیه:» «4»
ای مردم کسی برای عهده دار شدن مسئولیت شایسته تر است که در قدرت و مایه معرفتی از دیگران ممتازتر باشد.
هنگامی که طلحه و زبیر که از خویشان نزدیکش بودند، و خدمات آنان برای پیشرفت اسلام و در میدان های جنگ بر همه معلوم بود، دو منطقه بزرگی از عراق یعنی کوفه و بصره را از آن حضرت، درخواست کردند که یکی استاندار کوفه و آن دیگر حاکم بصره شود به آنان فرمود:
«ارضیا بقسم الله لکما، حتی اری رأیی، و اعلما انی لااشرک فی امانتی الا من ارض بدینه و امانته من اصحابی:» «5»
به آنچه خداوند نصیب شما نموده راضی باشید، تا من فکر کنم، و بدانید که من کسی را شریک حکومت خود نمی کنم، تا از دین و امین بودن او مطمئن باشم.
به راستی چه غوغائی در عدالت امیرمؤمنان است، خویشاوندی را در مسئولیت دادن به هیچ می گیرد، و شرط واگذاری منصب را دین و امانت اعلام می کند، و در وجود طلحه و زبیر شایستگی منصب پذیری نمی بیند وبی ملاحظه آنان را از این که منصب به آنان بسپارد طرد می کند.
«علی (ع) در تدبیر و سیاست، در علم و عمل، در سوز و گداز، در توجه به مردم به ویژه تهیدستان و یتیمان و در مسئله حکومت و زمامداری مرد بی نظیری بود، و در مسائل مالی و معاش اولًا کمال احتیاط را مراعات می کرد و ثانیاً دیگران را بر خود مقدم می داشت، از سخنان آن حضرت است که می فرماید:
من در زمان ازدواج با فاطمه زهرا هیچ نداشتم و حتی فرشی که روی آن استراحت کنیم، ولی در همان تاریخ از مال دنیا به اندازه ای در اختیارم بود که اگر صدقه و بخششم را به خانواده های بنی هاشم تقسیم می کردند همه را بس بود. «6»
این کلام نشان می دهد که مولای متقیان از امکانات مالی برخوردار بود، ولی همه را برای پیشرفت اسلام و دستگیری از یتیمان و تهیدستان هزینه می کرد.
در بخشی از نامه ای که به استاندارش در بصره نوشته می خوانیم:
«ولوشئت لاهتدیت الطریق الی مصفی هذاالعسل و لباب هذاالقمح، و نسائج هذاالقزّ ولکن هیهات ان یغلبنی هوای ...» «7»
اگر می خواستم هر آینه می توانستم به عسل مصفی و مغز گندم و بافته های ابریشم دست پیدا کنم ولی چه دور است که هوای نفسم بر من چیره شود.
او با این فراز اعلام می کند: که من قدرت و تمکن مالی دارم و می توانم در بالاترین و بهترین عرصه رفاه زندگی کنم ولی ملاحظه امکانات محدود مردم، و گرسنگی گرسنگان در حجاز و یمامه، و دردآشنائی و هم سوزی با آنان مرا مکلف می کند که ساده و بدون تکلف زندگی کنم.
اگر پرسیده شود چرا امیرمؤمنان زندگی و معیشتش برابر با پائین ترین طبقات اجتماع بود؟ باید پاسخ داد: علی (ع) الگوی انسانیت در همه دورها برای آحاد مردم است، او باید در کلیه مقیاس ها و معیارها به عنوان سرمشق دیده شود، به ثروتمندان نشان دهد که چگونه می توانند یتیم نوازی کنند.
و به داد محرومین و مستمندان برسند، و به بی بضاعت ها و مستمندان و تهیدستان نیز بنمایاند که چسان با بی چیزی و نداری دست و پنجه نرم کنند، و در برابر انواع مشکلات زندگی صبور و بردبار باشند و خم به ابرو نیاورند، و با دیدن زندگی محقرانه و بسیار معمولی امیرمؤمنان نسبت به آنچه دارند سپاس گذار باشند و مبادا سر از کفر و ناسپاسی در آورند او می فرمود:
«ان الله فرض علی ائمة الحق ان یقدروا انفسهم بضعفة الناس کیلا یتبع بالفقیر فقره:» «8»
خداوند بر پیشوایان حق واجب نموده، زندگی خود را هماهنگ زندگی ضعیف ترین افراد زیردست خود قرار دهند تا تهیدستی بر آنان فشار نیاورد و آنان را نگران نسازد.
و در فرازی دیگر می فرماید:
«لعل بالحجاز او الیمامة من الاطمع له فی القرص ولاعهد له بالشبع اوابیت مبطانا و حولی بطون غرثی واکباد حری ... أاقنع من نفسی بان یقال امیرالمؤمنین ولا اشارکهم فی مکاره الدهر:» «9»
شاید در حجاز و یمامه کسی باشد که برای او امیدی به یک قرص نان نیست، و سیری شکم را به یاد نداشته باشد، یا آن که شب را با شکم سیر صبح کنم در حالی که در اطرافم شکم های گرسنه و جگرهای سوزان باشد؟! ...
آیا به این قناعت کنم که به من امیرمؤمنان گفته شود ولی در سختی های روزگار با آنان شریک نباشم یا در تلخی های زندگی الگویشان محسوب نگردم؟!
این جملات دردمندانه نشان می دهد که هر حاکمی و هر دولت و حکومتی وظیفه دارد پیوسته زندگی تهیدستان و مستمندان و ضعیفان را مدنظر خود قرار دهد و پا از گلیم عدالت فراتر ننهد تا به این وسیله آرامشی برای دردهای سخت دردمندان و مستمندان باشد، و نیازمندان با دیدن شکل زندگی او نسبت به امکانات محدودشان صبوری و بردباری نشان دهند.
او با این که معدن همه کمالات، و تابلوی زیبای همه حسنات اخلاقی بود، و علم و دانش از همه جوانب وجودش چون سیل سرازیر بود، بسیار حلیم و فروتن و متواضع و خاکسار بود، و هرگز خود را برتر به حساب نمی آورد، و منصب حکومت و ریاست جمهوری را مسئولیت سنگینی برای خدمت به عباد خدا می شمرد.
بزرگان شیعه که با او زندگی کرده بودند در ضمن بیان او صافش می گویند:
«کان فینا کاحدنا، لین جانب و شدّة تواضع، و سهولة قیاد، وکنانهابه مهابة الاسیر:» «10»
او در میان ما همانند یکی از ما بود، بسیار نرم و مهربان می نمود، فوق العاده فروتنی داشت، رهبری اش آسان و بی تکلف بود، ولی از چنان مهابت و عظمتی برخوردار بود که همه ما مانند اسیری از او بیم داشتیم.
حبه عرنی می گوید: در جنگ جمل نیروهای رزمی اش 12 هزار نفر بودند، چون جنگ با شکست اهل جمل پایان پذیرفت دستور داد بیت المال بصره را تقسیم کنند، و برای هر یک نفر پانصد درهم مقرر داشت، و دقیقاً به هر نفر همان
مقدار رسید و بیت المال خالی شد، و خودش نیز مانند دیگران پانصد درهم برداشت، و به بیت المال خطاب کرد
«غرّی غیری»
مرا نمی توانی فریب دهی، دیگری از در معرض فریب قرار ده.
هنگام مراجعت از جنگ و پایان کار ناگهان شخصی از راه رسید و گفت: یا امیرالمؤمنین! دل من در جنگ با شما بود، هر چند نتوانستم به موقع لازم در این جنگ شرکت کنم، از این تقسیم سهی هم به من عنایت کن.
حضرت سهم مخصوص خودش را که مانند دیگر رزمندگان پانصد درهم بود به وی داد و خودش با دست خالی به خانه اش بازگشت! «11» وجود مقدسش ابداً از قدرتی که در اختیارش بود، نسبت به چیزی سوء استفاده نکرد، او روش و منش حکومتش برخلاف حاکمان و سلاطین و سیاست مداران هر روزگار بود.
او حکومت را ابزار و وسیله ای برای خدمت به آحاد مردم می دانست، و در مسائل مادی، اجتماعی، سیاسی، خانوادگی، از آن کمترین سوءاستفاده ای نکرد، حضرتش در موارد زیادی از حقوق ویژه خود صرف نظر نمود و افراد خاصی را مورد عفو و گذشت قرار داد.
روزی در میان اصحابش نشسته بود، در این هنگام یکی از خوارج در آن جمع حضور داشت، حضرت به مناسبتی یارانش را نهی از منکر می کرد، سخنانش چنان عالی و اثرگذار بود که آن مرد کوردل را تحت تأثیر قرار داد، ولی بر اثر کینه درونی اش به حضرت به خود جرأت جسارت داد و گفت:
«قاتله الله کافرا ما افقهه:»
خداوند این کافر را نابود سازد چقدر دانا و فهمیده است!!
یاران با شنیدن این جسارت و دیدن این سوء ادب خواستند او را به هلاکت برسانند و به کیفر بی ادبی اش وی را از میان بردارند، ولی امیرمؤمنان (ع) فرمود:
«رویداً انما هو سب بسب اوعفو بذنب:» «12»
آرام بگیرید یا در جسارت کلامی اش به همان صورت به او پاسخ بدهید و یا از او گذشت کنید.
قابل توجه است که این جسارت در زمانی نسبت به حضرت صورت گرفت که همه گونه امکانات مردمی و رزمی را در اختیار داشت و آزادانه هر کاری از دست او بر می آمد، و با این که کیفر ناصب اعدام بود ولی نه این که او را اعدام نکرد، بلکه مانع این شد که یارانش به وی تعرض کنند!
پس از تشکیل حکومت حکومت عادلانه اش شبی مشغول محاسبه بیت المال بود ناگاه عمروبن عاص وارد شد، و برای مذاکراتی کنار امیرمؤمنان نشست، چون حضرت از محاسبه فارغ شد چراغ مربوط به بیت المال را خاموش کرد و در بیرون حجره از مهتاب و نور ماه استفاده کرد. «13»
امام با این عملش به همه حاکمان و کارگزاران و عمّال دولت ها درس امانت داری و چگونه استفاده کردن از بیت المال را داد، و عملًا اعلام کرد که حاکم و کارکنانش نباید از وسایل و ابزار اختصاصی دولت در بیرون از مشاغل اداری و مأموریتی استفاده شخصی کنند.
ولی چه در داخل چه در خارج از کشورهای اسلامی ملاحظه می کنید که هرکس به دور از چشم قانون و مأمور هر نوع استفاده ای را از امکانات دولتی و از اموال عمومی برای خود و خانواده و اقوامش مجاز می داند، و در این زمینه هیچ دغدغه ای هم به خود راه نمی دهد.
قنبر از عاشقان ولایت و سرسپرده امیرمؤمنان بود، و افتخار خدمت گذاری اهل بیت را داشت، و از نزدیک ترین یاران امام بود، او از نزدیک زندگی بسیار محدود و پرمشقت مولایش را می دید، و مشاهده می کرد که آن حضرت هرچه در اختیار دارد، به دیگران از قبیل ایتام، فقراء، مستمندان و نیازمندان می دهد و چیزی برای خود نگاه نمی دارد، به این خاطر روزی مقداری از اموال موجود را در خانه امیرمؤمنان پنهان کرد تا حضرت از آن استفاده کند، امام هنگامی که از این مسئله آگاه شد فرمود:
«ویحک یا قنبر لقد اجببت ان تدخل بیتی ناراً عظیمةً»
ای قنبر وای بر تو می خواستی آتش سنگینی را به درون خانه وارد کنی؟!
سپس او را در برابر این کار تنبیه کرد، و اموال موجود را بین نیازمندان تقسیم فرمود.
قنبر گفت: ای امیرمؤمنان من دیدم هرچه هست همه را برای دیگران هزینه می کنی و چیزی برای خود و اهل بیتت باقی نمی گذاری، لذا این مقدار اندک را برای بهره بردن خود و خانواده ات در خانه ات پنهان کردم. «14» در اوج حکومت امیرمؤمنان دادگاهی تشکیل شد که یکی از طرفین دعوا امام و آن دیگر شخصی مسیحی بود، داستان از این قرار است: امیرمؤمنان پس از پایان جنگ صفین زره جنگی خود را در دست یک مسیحی دید و از او به قاضی کوفه شریح شکایت کرد.
شریح علی (ع) را کنار مرد مسیحی به محاکمه کشید و از او پرسید چه دلیل و بینه ای برای ادعای خود که مالکیت بر زره است داری؟
حضرت فرمود: این زره مال من است، نه آن را فروخته ام و نه به کس بخشیده ام.
شریح آیا شاهد داری که این زره مال توست؟ فرمود: فرزندم حسین و قنبر دو شاهد بر ادعای من هستند، شریح گفت: شهادت قنبر بخاطر این که غلام است پذیرفته نیست و حسین به سبب این که فرزند توست به نفع تو شهادت می دهد!!
امیرمؤمنان فرمود: وای بر تو در داوری ات از چند جهت خطا کردی.
نخست این که من امام تو هستم و تو پیرو منی و می دانی که من اهل دروغ نیستم، تو سخن مرا مردود دانستی و از من درخواست بینه کردی، دوم این که شهادت و گواهی فرزندم حسین را نپذیرفتی در حالی که می دانی به فرموده رسول خدا وی یکی از دو سرور جوانان بهشتی است، و اشکالات دیگری که در کیفیت محاکمه پیش آمد ...
سپس خطاب به مرد مسیحی فرمود: دادگاه مرا محکوم شناخت، بنابراین زره را تصاحب کن!
مرد مسیحی هنوز چند قدمی را دادگاه دور نشده بود که با خود اندیشید و گفت: رئیس حکومت اسلامی با این همه قدرت در دادگاه حاضر شد .. لذا مسلمان شد و گفت: زره مال شماست، هنگام رفتن شما روی زمین افتاده بود و من آن را برای خود برداشتم، امام از اسلام او خوشحال شد و زره را به او بخشید و اسبی هم به او داد. «15» او با دلسوزی کامل و جهت رعایت حق همه مردم، پیوسته کارگزاران حکومت را با نامه و پیام نصیحت می کرد و به آنان هشدارهای حکیمانه می داد و به موعظه آنان می پرداخت و به شدت در برابر خطاهای عمالش از مردم دلجوئی می نمود.
پس از پایان جنگ جمل عبدالله بن عباس را به فرمانداری بصره انتخاب کرد، و اموری را که لازمه حکومت کردن بود به او سفارش نمود، ولی پس از مدتی شنید فرماندار بصره مردم را به سبب جنگ با امیرمؤمنان سرزنش نموده و با آنان با خشونت رفتار می کند حضرت برای جلوگیری از هر گونه توطئه و تحریک دشمن که معمولًا از عدم هماهنگی میان دولت و ملت پیش می آید نامه ای به استاندار بصره نوشت و به او به این صورت تدکر داد:
«واعلم ان البصره مهبط ابلیس و مغرس الفتن فحادث اهلها بالاحسان الیهم، واحلل عقدة الخوف عن قلوبهم و قد بلغنی تنمّرک لبنی تمیم و غلظتک علیهم ...» «16»
آگاه باش که بصره فرودگاه شیطان و کشت زار فتنه است، مردمش را به احسان دلگرم کن، و گره ترس را از دل هایشان باز کن.
به من خبر رسیده که با بنی تمیم درشتی کرده ای و با آنان از در خشونت درآمده ای.
از سوی دیگر در نامه ای جداگانه به مردم بصره نوشت:
«وقد کان من انتشار حبلکم و شقاقکم مالم تغبوا عنه فعفوت عن مجرمکم، و رفعت السیف عن مدبرکم، و قبلت من مقبلکم:» «17»
با پیروی از شیطان رشته طاعتی که گسستید و اختلافی که ایجاد کردید بر شما پوشیده نیست، من از گناهکارتان گذشتم، و از روی گردانتان شمشیر انتقام را برداشتم و روی آورنده شما را پذیرفتم.
پی نوشت ها:
_________________________
(1)- کامل ابن اثیر، ج 2، ص 255.
(2)- روضة المتقین، ج 10، ص 234- تاریخ طبری، ج 4، ص 120.
(3)- خطبه 126 ترجمه این فقیر.
(4)- نهج البلاغه خطبه 172.
(5)- ابن ابی الحدید، ج 1، ص 213.
(6)- بحار، ج 41، ص 43.
(7)- نهج البلاغه نامه 45.
(8)- نهج البلاغه خطبه 200.
(9)- نامه 45 نهج البلاغه.
(10)- شرح ابن ابی الحدید، ج 1، ص 25.
(11)- ابن ابی الحدید، ج 1، ص 250.
(12)- نهج البلاغه حکمت 420.
(13)- بحار، ج 41، ص 116.
(14)- سیمای حکومتی امام علی 44.
(15)- سیمای حکومتی امام علی 71؛ بحار، ج 41، ص 56؛ کامل ابن اثیر، ج 3، ص 401.
(16)- نهج البلاغه نامه 18.
(17)- نهج البلاغه نامه 29.
کتاب : تفسیر حکیم جلد هشتم
نوشته : حضرت آیت الله حسین انصاریان
- ۹۲/۰۴/۰۷
سلام
با مطلب " تقلید عوامانه " بروز هستم . بحثی نوین در حوزه احکام دینی . بحثی که تقلید بدون دلیل را در شریعت نفی می کند .